نفرین کردن. نفرین آغازیدن. لعنت و ناسزا آغاز کردن: گرفتند نفرین به بهرام بر بدان جام و آرندۀجام بر. فردوسی. به گفتار گستهم یکسر سپاه گرفتند نفرین به آرام شاه. فردوسی. کسی یکدگر را ندیدند روی گرفتند نفرین همه بر گروی. فردوسی
نفرین کردن. نفرین آغازیدن. لعنت و ناسزا آغاز کردن: گرفتند نفرین به بهرام بر بدان جام و آرندۀجام بر. فردوسی. به گفتار گستهم یکسر سپاه گرفتند نفرین به آرام شاه. فردوسی. کسی یکدگر را ندیدند روی گرفتند نفرین همه بر گروی. فردوسی
هرزه گفتن. (یادداشت مؤلف) : چون سرم از مستی وز خواب گران گشت درکشم او را به جامۀ شب و افشار فرخی آخر نفایه گفتی و دانی این چه سخن بود پیش خواجه به یکبار. فرخی (یادداشت مؤلف)
هرزه گفتن. (یادداشت مؤلف) : چون سرم از مستی وز خواب گران گشت درکشم او را به جامۀ شب و افشار فرخی آخر نفایه گفتی و دانی این چه سخن بود پیش خواجه به یکبار. فرخی (یادداشت مؤلف)