جدول جو
جدول جو

معنی نفرین گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

نفرین گفتن
(عَ / عِ نَ زَ دَ)
نفرین کردن:
همه شب بر این غصه تا بامداد
سقط گفت و نفرین و دشنام داد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ / عِ کَ دَ)
نفرین کردن. نفرین آغازیدن. لعنت و ناسزا آغاز کردن:
گرفتند نفرین به بهرام بر
بدان جام و آرندۀجام بر.
فردوسی.
به گفتار گستهم یکسر سپاه
گرفتند نفرین به آرام شاه.
فردوسی.
کسی یکدگر را ندیدند روی
گرفتند نفرین همه بر گروی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ دَ)
هرزه گفتن. (یادداشت مؤلف) :
چون سرم از مستی وز خواب گران گشت
درکشم او را به جامۀ شب و افشار
فرخی آخر نفایه گفتی و دانی
این چه سخن بود پیش خواجه به یکبار.
فرخی (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا